رابطه ی دوستی میان انسان ها رابطه ای ویژه و متمایز از سایر روابط است. دوستی رابطه ای اجتماعی است که بر پایه ی دوستی و همیاری شکل می گیرد. یکی از ویژگی های برجسته ی رابطه ی دوستانه اعتماد متقابل و دوجانبه میان افراد است. این اعتماد متقابل موجب می شود هر یک از دوستان بر افکار و احساسات و رفتار دیگری تاثیر گذارند.
نکته مهم این جاست که برخی از عوامل باعث می شوند این اعتماد متقابل از بین برود و دوستی میان افراد سست شود و کارکرد خود را از دست بدهد. یکی از این عوامل، غیبت کردن است. فرد غیبت کننده اعتماد را که سرمایه دوستی است خرج می کند و این رابطه را سست می نماید. با غیبت کردن اعتماد به غیبت شونده در نزد شنوندگان غیبت کاهش پیدا می کند و فرد غیبت شونده پایگاه اجتماعی خود را از دست می دهد.
نمی دونم تو زندگی زلزله رو تجربه کردین یا نه؟ من به تازگی تجربه یه زلزله رو داشتم. چند روز قبل بود که با دوستان به صورت خانوادگی رفتیم کردستان. ماجرا مربوط به زمانی میشه که شب توی یه خوابگاه دانشجویی اسکان داده شدیم. بعد شام چون یه کم هوا گرم بود. خیلی از دوستان رفتند نمازخانه بخوابند. ولی من همون اتاق خوابیدم. من چون تختخواب ها صدا می داد و موجب اذیت می شد رو زمین خوابیدم. شب هم یکی از مسئولین به بچه ها که روی تخت ها شلوغ می کردند گفت که تخت ها ممکنه از وسط بشکنن.
بعد نماز صبح دوستم با پسرش اومدند اتاق بخوابند. محمد صادق پسر دوستم گفت اگه من این تخت بالایی (ارتفاع تا زمین حدود یک و نیم متر بود)خوابیده بودم می افتادم پایین. (تخت ها حفاظ نداشتند) منم گفتم حتما می افتادی رو من. آخه من پایین همون خوابیده بودم. بعدش محمد صادق رفت اون بالا خوابید و من هم پایین همون تخت. حدود نیم ساعت بعد. همون زلزله ای که گفتم اومد. یه دفعه چیز سنگینی را روی قفسه سینه خودم با درد شدید احساس کردم. اول فکر کردم تختخواب بالایی شکسته و رو من افتاده ولی نه این محمد صادق بود که رو قفسه سینه من نشسته بود. بقیه دوستا هم که بیدار شده بود. همگی ترسیده بودند. یه عده که نمی دونستند چی شده از اتاق بیرون می دویدند. پسر یکی از دوستا از ترس گریه می کرد و... می داد؛ می گفت: ..... اگه رو من می افتادی چی می شد. خلاصه چشم تون روز بد نبینه.
شنیدن حکایت مسافری که عزم سفری بس مهم را در سر داشت و پس از تحمل اندک رنجی در کاروانسرایی زیبا با دیدن اندک خوشی، جا خشک می کند و عطای سفر را به لقایش می بخشد، برایم عجیب جلوه می نمود. اما تامل در احوال خودم پرده ی شگفتی را درید. چه زود فراموش می کنم که برای چه عازم این کاروانسرا شده و بار سفر بسته بودم و حالا با چه علاقه ای دل به این ممر بستم و از ادامه سفر باز ماندم و تماشای هر روزه ی حکایت این مسافر اصلاً تعجبم را برنمی انگیزد.
بزرگی می فرمود: هر روز حداقل بیست مرتبه مرگ را یاد کنید!!!!
چه حکایت عجیبی دارد این روزگار دل ما
نمازی که شهر را اسلامی می کند.
شهر اسلامی چه تفاوتی با شهرهای غیر اسلامی می تواند داشته باشد؟
هر کدام از ما می توانیم پاسخ های متفاوتی به این پرسش بدهیم، مثلاً ممکن است بگوییم شهر اسلامی، شهری است که در معماری آن از نماد های اسلامی استفاده شده باشد و یا ممکن است بگوییم شهر اسلامی، شهری است که دارای سازمان ها و نهادهای مذهبی مثل مسجد و مدرسه علمیه و ... باشد و ...
پیامبر گرامی اسلام (ص) مهمترین و اصلی ترین شعار را در مواجهه با جامعه ی غیر دینی، توحید قرار داد. پیامبر (ص) می فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا.» بگویید خدا یگانه است تا رستگار شوید. یعنی توحید، نماد جامعه و شهر اسلامی است.
چند سال قبل بود وقتی وارد حرم امام رضا علیه السلام شدم، حدیث جالبی از ایشان بر روی از دیوار یکی از رواق ها نوشته شده بود: «انما جعلت الجماعه لئلا یکون الاخلاص و التوحید و الاسلام و العباده لله الا ظاهراً مکشوفاً مشهوراً؛ نماز جماعت قرار داده شده است، تا اخلاص و یگانگى و اسلام و عبادت براى خداوند آشکار، باز و ظاهر باشد.»(وسائل الشیعه، ج 5، ص 372)
توحیدیی که مهمترین ویژگی و نماد جامعه و شهر اسلامی است باید آشکار و علنی شود. امام رضا (ع) می فرماید آشکار ساختن توحید با نماز جماعت است. اگر در یک شهری که ساکنان آن را مسلمانان تشکیل می دهند، همه ی این افراد نمازهای روزانه ی خود را در خانه های خود برپا کنند، قطعاً چنین شهری با یک شهری که ساکنانش مسیحی هستند، تفاوتی نخواهد داشت.
وقتی فردی غیر مسلمان وارد شهر اسلامی شود و موقع اذان مسلمانان را ببیند که خود را برای برپایی نماز جماعت به مسجد می رسانند، قطعاً به تفاوت این شهر با یک شهر غیر اسلامی پی می برد.
بنابراین می توان گفت مهمترین ویژگی یک شهر اسلامی حاکمیت روح توحید در آن شهر است و اگر بر نمادهای دینی در معماری آن نیز تأکید می شود به این دلیل است تا روح توحید در فضای شهری دمیده شود.
به بهانه محرم
این روزها طلبه ها تو حال و هوای تبلیغ هستند و برای تبلیغ از دفتر تبلیغات یا طرح هجرت حکم می گیرند و از فردا یا پس فردا عازم شهرهاشون هستند. شاید شما هم این روزها این طلبه ها رو تو شهر یا روستای خودتون ببینید و چند تا هم متلک بارشون کنید یا عرض ارادتی بکنید.
اما طلبه هایی که این روزها برای تبلیغ می روند از چه دری برای مردم صحبت می کنند؟
بیشتر محتوای منبرها رو مطالبی حول و حوش تاریخچه ی عاشورا و اهداف قیام امام حسین (ع) تشکیل می دهد. البته بماند که طلبه های امروزی شاید بخواهند از سبک زندگی عاشورایی برای مردم صحبت کنند و از منظر جدیدی به واقعه ی عاشورا نگاه کنند.
تشخیص مساله ی اجتماعی خودش یک مسئله مهم در امر تبلیغ و انتقال پیام به مخاطب محسوب می شود؛ یعنی جامعه از چه چیزی رنج می برد.
فکر کنم شما هم با من هم عقیده باشید در جامعه ی ایرانی برخی از دوگانگی ها در فرهنگ عمومی ما ریشه دوانده که هر انسان آزاده ای را آزار می دهد. مدام در حال انتقاد کردن، و نقد دیگران هستیم و همیشه از جامعه ای که در آن اخلاق ضعیف شده است حرف می زنیم و در غالب اوقات خود را از دیگران متمایز می دانیم و هیچ نقدی را نسبت به خود روا نمی دانیم و در مورد عملکرد خود هیچ نمی اندیشیم.
اکثر مردم ما با قواعد اخلاقی به خوبی آشنا هستند، می دانند چه کاری خوب و چه کاری بد است. اما هیچ گاه یاد نگرفته اند که مصداق و مخاطب اولیه این قواعد اخلاقی خودشان هستند.
شاید اندکی تامل برای ما مبلغین در تهیه ی فیش های تبلیغی بد نباشد که مطالبی را که برای ارائه در منابر آماده می کنیم مخاطب اولیه ی آنها را خودمان بدانیم. شاید هم مناسب باشد که برای مردم در منابر کمی اخلاق بگوییم.