کلمه مُستَسبِع به معنای سبع زده یا وحشی زده است. گاه انسان با مشاهده ی یک حیوان درنده مانند شیر با آن که راه فرار و گریز در پیش دارد و یا امکان دفاع دارد ولی بدون مقاومت یا فرار به سوی شیر حرکت می کند و حتی به فرض اگر شیر راه خود را در پیش گیرد او نیز به دنبال آن حرکت می کند؛ به چنین انسانی که گرفتار این حالت می شود انسان مستسبع یعنی سبع زده و وحشی زده می گویند.
برخی از حیوانات نیز هنگام مشاهده ی دشمن رفتاری مشابه از خود نشان می دهند؛ مانند بعضی از پرندگان که به محض رویارویی با برخی از مارها به جای گریز، جهت بلعیده شدن به کام مرگ گام می گذارند.
غرب زدگی نیز از این مکانیزم روانی پیروی می کند؛ یعنی همراه با کوشش کشورهای غربی برای درهم شکستن فرهنگ کشورهای غیرغربی و گسترش نظام سیاسی و اقتصادی مورد نظر خود، کششی نیز از سوی کشورهای غیرغربی در جهت تامین منافع و اهداف مذکور وجود دارد.
دولت های غرب زده نیز با مشاهده مظاهر مادی تمدن غربی به جای مقاومت در برابر این قدرت هایی که دنبال هضم آنها هستند، به دنبال غرب راه می افتند.
انسان سبع زده چیزی جز ظاهری ترین ابعاد وجود شیر را نمی بیند، انسان و دولت غرب زده نیز جز آشکارترین ابعاد هستی غرب را نمی بیند و نمی تواند باطن غرب را ببیند. شیر دارای باطنی است که در طی سالیانی چند مراتبی را از مقطع جنین تا جوانی پیموده است، تا به شکل ظاهری خود دست یافته است. غرب نیز دارای تفکری است که پس از چند سده تلاش به مظاهر خود دست یافته است.
غرب با قطع پیوندهای آسمانی و غربت فطرت آدمی و در زمینه ی تاریخی خود فرصت باروری و ظهور را پیدا کرده است. انسان غرب زده بدون توجه به این حقیقت و باطن غرب مانند کسی است که دیر آمدن خود را با زود رسیدن می خواهد جبران کند.
دولت مستسبع کنونی ما نیز که با خودباختگی، فریفته لبخندهای دشمنی شده است که قصد هستی وی را دارد؛ استمرار این وضعیت جز با پایان هستی چنین دولت وحشی زده که هرگونه راه بازگشت را بروی خود می بندد، نمی تواند باشد.
دولت مستسبع در نخستین برخورد با غرب به انتقال ظواهر و تکنولوژی غرب همت می گمارد و به جای چشم دوختن به ظرفیت های داخلی و شکوفا کردن استعدادهای درونی خود در تقلید از ظواهر و الگوهای غربی چنان شتاب می کنند که خود غربی ها را هم به تعجب وامی دارند.